ایران بریقینگ / رهبر جمهوری اسلامی بر سر مردم خوزستان منت گذاشته و گفته است از نارحتی شان گله ای ندارد. در وضعیت معمول مسئولی که قرار است وکیل مردم در مسند مدیریت یک کشور باشد نباید از ناراحتی و اعتراض مردم ناراحت باشد بلکه باید دنبال راه حلی بگردد که مشکلاتشان را حل کند اما چرا اینگونه نیست؟ چون خود را نماینده خدا می پندارد، در نتیجه نه نیازی به عذرخواهی می بیند و نه نیازی به پاسخگویی.
برای همین در سخنان اخیرش درباره اعتراض مردم خوزستان باز هم تاکید کرد اگر مسولان به این توصیه ها عمل می کردند این اتفاقات رخ نمیداد. کسی که ساختار سیاسی ایران را نشناسد و مستقیما این متن را بخواند گمان می کند گوینده، رئیس یا کارشناس یک اندیشکده است نه رهبر یک نظام سیاسی که بیتش نه دفتری ساده که دولتی در دولت است، صاحب کارتل های بزرگ اقتصادی و نهادهای غیر دموکراتیکی است که به هیچ جا پاسخگو نیستند و بدون اذن رهبری کسی حق تحقیق و تفحص از آنها را ندارد. گویی او صاحب اختیارات مصرح در اصل صد و ده نیست که بر مبنای آن قانون اساسی بیش از دولت برای او قدرت حساب کرده.
خامنه ای در طول چند دهه مدیریتش به کشور به یک خبرنگار پاسخ نداده،هیچ کنفرانس مطبوعاتی برگزار نکرده، همیشه پشت کارگزارانش پنهان شده تا مسئول اصلی بحران ها معرفی نشود؛ ترفندی شکست خورده چرا که فهم مردم ایران بالاتر از این است که ندانند قدرت اصلی در دستان چه کسی است. برای همین در خیابانها گاه با صفتش صدایش می کنند و گاه با نامش. کسیت که نداند وزاری کلیدی دولتها بدون نظر او تصویب نمیشوند؟ او محکم در برابر اراده تغییر مردم ایران با ترفندهای مختلف ایستاده و به نظر میرسد که تکلیف پرونده میان او و مردم را عزرائیل مشخص کند. برای همین است خیابانهای ایران نام او را صدا می زنند؛ کسی که اختیارات فوق العاده دارد و پاسخگویی صفر.
بسیاری امیدوار بودند او با اصلاح مملکت همراهی کند، هر چه گذشت بیشتر مخالفت کرد و به سمت آنچه که خود تمدن اسلامی و شما بخوانید بدبختی ملی پیش رفت.
اکنون مخالفان سیاسیاش را مهار کرده و خطرناکها را حصر کرد. چون نه راهبردی برای افزایش قدرتشان داشتند نه برخی از آنها شجاعت رهبری سیاسی یک جنبش را. در این راستاست که چند سالی کارشان شده توصیه و خواهش و التماس. اما این خاصیت قدرت است که که زور را زور کنترل میکند و مذاکره و گفتگو همه فرعیات و مکمل این راهبرد اصلی هستند، و البته اینجا منظور از زور توان افزایی اجتماعی، تولید ایده و نیروست. این را مردم معترض فهمیدند که حق نه دادنی که گرفتنی است اما بسیاری از سیاسیون هنوز درنیافتهاند لازمه تغییر آرایش سیاسی بر هم زدن توازن قواست. برای همین آنها همیشه از مردم عقب میمانند چون شجاعت، نواوری و خلاقیت و گشودن راههای تازه در سیاست را ندارند.
صورت مساله روشن است: ترس مردم ریخته و خشمشان دو چندان شده. فاصله اعتراضها کمتر شده و در آینده تعدادش بیشتر خواهند شد. هنوز برای تغییر ساختاری دیر نیست. این بستگی دارد حاکمان صدای مردم را قبل از کر شدن گوشهایشان بشنوند، چرا که تاریخ ثابت کرده مستبدی که دیر بشنود نظامش فرو میریزد.