گزارش و تحقیق : امیر فرشاد ابراهیمی – معراج رسول اف
بیست دی سالجاری در رسانه های ایرانی ، وزارت اطلاعات ایران اطلاعیه ای منتشر کرد و ادعا نمود که عوامل اصلی ترور دکتر مسعود علی محمدی دانشمند هسته ای ایرانی که در سال گذشته ترور شده بود را شناسایی و بازداشت نموده است . متن این اطلاعیه بدین شرح است :
بسمه تعالی
همزمان با اولین سالگرد شهادت دکتر مسعود علیمحمدی استاد دانشگاه و دانشمند برجسته کشورمان سربازان گمنام امام زمان(عج) در پی اقدامات گسترده امنیتی و رصد دقیق اطلاعاتی و با عنایات خاص الهی موفق شدند عوامل اصلی این جنایت تروریستی را شناسایی و دستگیر و یک شبکه متشکل از جاسوسان و تروریستهای وابسته به رژیم اشغالگر قدس را منهدم کنند.
عملیات همه جانبه شناسایی و دستگیری این جاسوسان و تروریستها با تمرکز اطلاعاتی و امنیتی بر روی سرنخ عوامل و شبکههای وابسته به رژیم صهیونیستی آغاز شد و پس از ماهها مجاهدتهای خاموش و اقدامات پیچیده و چند لایه آفندی و پدافندی و نفوذ به عمق اطلاعاتی رژیم صهیونیستی منجر به کشف اطلاعات بسیار مهم و حساس از تیمهای جاسوسی و عملیاتی موساد شد که در پی آن ضربات سهمگینی به ساختارهای اطلاعاتی و امنیتی رژیم صهیونیستی وارد شد.
اطلاعات به دست آمده بیانگر آن است که موساد برای تحقق اهداف ضد انسانی ، اسلامی و ضد ایرانی خود از پایگاههایی در برخی از کشورهای اروپایی و غیر اروپایی و همچنین برخی کشورهای همسایه جمهوری اسلامی ایران برخوردار بوده است که در هدایت عملیات ترور ناجوانمردانه شهید دکتر مسعود علیمحمدی از آن پایگاهها استفاده کرده است.
به استحضار مردم شریف میرساند اطلاعات بسیار مهمی از عملیات نفوذ سرویس جاسوسی موساد و انهدام شبکههای جاسوسی آن و طراحی ترور دانشمند برجسته کشورمان به دست سربازان گمنام امام زمان (عج) رسیده است که در شرایط مقتضی و به تدریج اعلام خواهد شد.
پس از این اطلاعیه بود که متعاقبا در بخشهای خبری تلویزیون ملی ایران گوشه هایی از اظهارات فردی که خود را مجید جمالی فش معرفی می کرد پخش شد .
در برنامه های اولیه پخش شده از این فرد که همراه با تصاویری از او و محل انفجار پخش می گردید وی اظهار داشت که :
” در حدود ۳ سال پیش بود که برای دومین بار به استانبول سفر کرده بودم و در آنجا با فردی به نام رادپور آشنا شدم که ایشان پیشنهاد رفتن به کنسولگری را به من داده بودند و من هم به علت اینکه مشتاق بودم با هم به کنسولگری رفتیم و آنجا طبق یکسری تشریفاتی که انجام شد وارد اتاقی شدم ولی از هم جدا بودیم یکسری سوالات زیاد از من کردند طبق آن سوالات یکسری فرم ها به من دادند فرمهای مشخصات بود و چگونگی همکاری با آنها. البته کسی را نمی دیدم و از پشت میکروفون با هم صحبت می کردیم همانجا بود که به من گفتند فردا تنها بیایم بدون رادپور…”
و اینچنین عنوان می شود که این دیدار سر آغاز ارتباط وی با سازمان موساد بوده است .
در برنامه های اول و دوم پخش شده از اظهارات جمالی وی از کشورهایی همچون ترکیه ، تایلند ، اسرائیل و ارمنستان نام می برد که قبل و بعد از ترور دکتر علیمحمدی به آنجا رفته و با عوامل موساد ارتباط برقرار می نموده است .
در آخرین اقدام تبلیغی رسانه دولتی ایران ، باز در بخش خبری سیما برنامه ای حدودا چهل دقیقه ای ساخته بنام «ویندوز قرمز » که نامش احتمالا از لب تاپی می باشد که جمالی ادعا دارد موساد به وی داده است و در آن یک ویندوز قرمز مطمئن نصب بوده است :
“این لب تاپ درظاهر یک لب تاپ معمولی بود که همه داشتند و اگر کسی هم می دید چیزی را متوجه نمی شد در اصل ۲ ویندوز “ایکس پی ” داشت که یکی از ویندوزها ۲ ویندوز بود یک ویندوز “سیف” داشت که باید یکسری مراحل را طی می کردی تا برسیم به آن ویندوز اصلی که به آن ویندوز قرمز می گفتند. ۲ ویندوز آشکار و یک ویندوز پنهان در اصل ۳ ویندوز داشت. زمانیکه لب تاپ را روشن می کردید اگر دست به چیزی نمی زدیدوارد یک ویندوز معمولی و عادی می شد و کسی متوجه نمی شد وقتی می خواستیم وارد ویندوز “سیف” بشویم وقتی لب تاپ را روشن می کردیم بعد از چند ثانیه از گزینه کامپکت ۲ گزینه می آمد وقتی دکمه “ اسکیپ“ را چند بار می زدیم وارد منوی اصلی لب تاپ می شد منوی اصلی شامل ۳ گزینه بود یک برنامه ریکاوری برنامه ای بود که خودشان تنظیم کرده بودند در صورت بروز هرگونه مشکلی برای کامپیوتر طبق آن ریکاوری می توانستیم برگردیم به همان حالت اول برنامه ریزی خودشان یعنی به حالتی که روز اول لب تاپ را به من داده بودند نه حالت کارخانه. گزینه دوم ویندوز ۲ بود ویندوزی که از طریق آن می توانستی وارد ویندوز قرمز شوی از آنجا روی کیبورد آن گزینه را انتخاب می کردیم وارد ویندوزی که شبیه ویندوز معمولی بود از گزینه استارت ۳ گزینه را باید فعال می کردیم اولین گزینه در پنجره اول گزینه دوم در پنجره دوم و گزینه سوم در پنجره سوم “اچ پی” سه مرحله بود که ۳ پنجره فعال می شد وقتی سومین پنجره را فعال می کردیم یک دفعه پنجره ها محو می شد و یک پنجره جدید باز می شد که روی آن پسورد را می نوشتیم یک پسورد داده بودند که البته آن “سونی ۷۷۷” بود آن را تایپ می کردیم اینتر را می زدیم در آن زمان کلید فلش مموری را می خواست یک فلش مموری که مخصوص وارد شدن به قسمت قرمز بود آن زمان کلید کامپیوتر را وارد می کردیم اینتر می کردیم در عرض یک ثانیه ویندوز تغییر می کرد و رنگ صفحه قرمز می شد و عملاً وارد قسمت قرمز شده بودیم.”
برنامه ویندوز قرمز که برگرفته از همان اظهارات قبلی اما بریده بریده شده بود حاوی چند نکته برجسته بود ؛ در این برنامه نام کشورها و شهرهایی که جمالی پیشتر از آنها نامبرده بود و از آنها به عنوان محل دیدارهای خود با موساد یاد کرده بود حذف شده و فقط وی از اسرائیل نام می برد ، همچنین در این برنامه بطور مشخص برنامه سازان چهار هدف عمده را مد نظر دارند ؛ در ابتدای برنامه یکی از دلایل این ترور و انجام شدن آن را به حوادث بعد از انتخابات ربط داده و میگویند :
فتنه پس از انتخابات این حفره را ایجاد کرد و کار را برای سرویسهای اطلاعاتی همچون سیا و موساد تسهیل نموده
همچنین در خلال برنامه نیز بارها و بارها قدرت اطلاعاتی و امنیتی ایران بسیار بالا ذکر شده و که توانسته است با نفوذ به « عمق سازمان اطلاعات موساد » اطلاعات ارزشمندی را بدست آورده که همه این اقدامات با « فن آوری بومی و ملی » ساخته و پرداخته شده اند جمالی نیز در این راستا به کرات عنوان می کند که آنها ( موساد ) از اطلاعات ایران بشدت می ترسیدند
” یعنی معلوم بود که یک حالت مثلاً می گفتند که آن آدمها باید بیایند و حتماً ببینند یک حالت ترس از دستگاه امنیتی ایران داشتند که حتماً باید کار خوب پیش برود چون خیلی به جزئیات توجه می کردند خیلی خیلی تاکید می کردند که چون خیلی ترس از ایران داشتند می گفتند یعنی باید همان چیزی پیش برود که ما می گوئیم وحشت آنها واضح بود.”
در انتهای برنامه نیز برنامه سازان با انجام چند مصاحبه در سطح شهر انگشت اتهام را بسوی نهادهای حقوق بشری برده و آنها را محکوم می نمایند که چرا در قبال این ترور سیاست سکوت را برگزیده اند ؟
این در حالی است که در سال گذشته پس از انجام این ترور و با توجه به ابهامات بسیاری که شائبه آن می رفت که بواسطه جهت گیری های سیاسی آنزمان دکتر علیمحمدی این قتل توسط عوامل جمهوری اسلامی صورت گرفته باشد عمده سازمانهای حقوق بشری همچون عفو بین الملل و دیده بان حقوق بشر وهمچنین وزارت خارجه دولت آمریکا و چند کشور اروپایی دیگر این ترور را محکوم نموده بودند .
مجید جمالی فشی کیست ؟
اما این متهم که امروز به آسانی جلوی دوربین نشسته و بر علیه خود اتهامات بسیاری را که مجازات آن بی شک مرگ است بیان می کند کیست ؟
مجید جمالی فشی که به دلایل نامعلوم در رسانه های ایران بیشتر « جمالی فش » از آن یاد می شود متولد ۱۳۶۱و اهل ارومیه و ساکن تهران می باشد .
تحصیلات جمالی پایان دوران متوسطه بوده و وی پس از آنکه در آزمون پیش دانشگاهی موفق نمی شود تحصیل را رها کرده و به ورزش که علاقمند به آن بوده می پردازد .
وی از سال ۱۳۷۵ بهمراه خانواده خود به واسطه شغل پدرش که پیمانکار ساختمانی بوده است از ارومیه به تهران نقل مکان می نماید ، در سال۱۳۸۰ با یکی از بستگان خود ازدواج نموده و در محله فلکه چهارم تهرانپارس در شرق تهران اقامت می نماید .
جمالی از سال ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۷ در باشگاهی بنام « شایستگان » در تهرانپارس مشغول کار می گردد ، جمالی از مربیان بنام رشته کیک بوکسینگ و قهرمانان کشوری و بین المللی این رشته بوده که حضور وی در مسابقات متعدد کشوری و بین المللی در این رشته گویای این امر است ، آخرین حضور وی در مسابقات بین المللی ، « مسابقات جهانی آذربایجان» در تیرماه سال ۱۳۸۸ می باشد .
جمالی در مسابقات باکو به مقام سوم می رسد و به ایران باز می گردد ، در مرداد ماه سال ۱۳۸۸ فدراسیون بوکس ایران از وی درخواست می نماید که وی برای ایجاد یک باشگاه ورزشهای رزمی که نیروی مقاومت بسیج سپاه پاسداران در نظر داشته تا آنرا ایجاد نماید به همکاری با سپاه پاسداران مشغول گردد که وی به دلایل شخصی و مالی با آنها به توافق نمی رسد و از قبول این همکاری سرباز می زند و همین مخالفت سرآمد آغاز مشکلات برای وی می گردد تا جائی که نهایتا فدراسیون از ادامه کار وی جلوگیری می نماید و حتی وی اجازه این را نمی یابد که در آموزشگاه ورزشی شایستگان به ادامه کار مشغول شود .
جمالی ظاهرا در سفر آخر خود به باکو چند پیشنهاد کاری دریافت کرده بود و هنگامی که می بیند امکانی برای ادامه زندگی و کار برای وی فراهم نیست در شهریور۱۳۸۸ به آذربایجان می رود و در یک باشگاه در باکو در کنار دوست دیگر خود که وحید نام داشته ( وی نیز ظاهرا از قهرمانان رزمی کار ایرانی بوده است که مجبور به ترک کشور شده است ) ، مشغول به آموزش کیک بوکسینگ می گردد که در همان ایام همسر وی که در ایران بوده به او خبر احضارش توسط قوه قضائیه را می دهد ، دلیل احضار و اتهام وی مشخص نمی باشد چرا که او هر گز به ایران باز نمی گردد و متعاقب همین فشارها که آخرین آن حضور ماموران دادسرای انقلاب به منزل وی بوده است جمالی را متقاعد می کند که برای همیشه از بازگشت به ایران صرفنظر کند و از سفارت آمریکا در باکو در آگوست ۲۰۰۹ تقاضای ویزا می نماید که با این درخواست موافقت نمی گردد .
«آدام استرلینگ» کاردار سفارت آمریکا در باکو البته هیچ جواب قانع کننده ای به ما نداد که آیا حاضر به تائید درخواست ویزای جمالی در این تاریخ است یا خیر ؟ اما اعلام کرد وزارت امور خارجه آمریکا چنانچه صلاح بداند اطلاعیه ای خواهد داد .
جمالی پس از رد شدن درخواست ویزایش مجددا به سفارت آمریکا مراجعه می نماید و با برشمردن مشکلات خود از کشور آمریکا در خواست پناهندگی می نماید ، احتمال بسیار می رود گزارش سفارت آمریکا در باکو به وزارت امور خارجه آن کشور ، که اخیرا سایت ویکی لیکس آنرا منتشر کرده است مربوط به یکی از همین دیدارها باشد در آن گزارش آمده است :
” یک مربی ورزشهای رزمی در سفارت آمریکا در باکو گفته است که باشگاه های ورزشهای رزمی و مدیران آنها در ایران تحت شدیدترین فشارها از سوی وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران قرار دارند تا علاوه بر آموزش ورزشهای رزمی به نیروهای سپاه، مستقیما در سرکوب اعتراضات مردمی و یا قتلهای سیاسی به دستور حکومت نیز شرکت کنند. از قول یک منبع دیگر نقل شده است که وزارت کشور ایران به شدت در تلاش است که باشگاه های رزمی را به کنترل خود در آورد. هدف حکومت از این کار نه تنها استفاده از مربیان و افراد مسلط به فنون رزمی برای آموزش رزم به نیروهای سپاه و بسیج بلکه استفاده از آنها برای اجرای “کارهای ویژه” میباشد.
این منبع گزارش داده است که کارهای مذکور شامل همکاری در سرکوب معترضان و تظاهرکنندگان، کنترل جمعیت، ارعاب و تهدید و قتلهای سیاسی میباشد. وی می افزاید استفاده از این باشگاه های رزمی و اعضاء آنها همچنین به نیروهای امنیتی حکومت این امکان را میدهد که در پی افعال مجرمانه و قتلهای سیاسی، از تیررس اتهامات مصون بوده و خود را بی گناه جلوه دهند.
منبع دیگری گزارش داده است که وی شخصا یکی از استادان ورزشهای رزمی را میشناسد که توسط نیروهای اطلاعاتی جهت ۶ مورد قتل در شهر … در طی چند ماه مورد استفاده قرار گرفته است. افراد کشته شده از میان نخبگان و نیز از میان جوانان دموکراسی خواه بوده اند. وی می افزاید پس از اجرای قتلها، نیروهای امنیتی نهایتا فرد مذکور را کشتند اما اعلام کردند که او “خودکشی” کرده است. فرد دیگری میگوید پس از آنکه مربی و مدیر یکی از باشگاه ها در مقابل درخواست نیروهای اطلاعات و سپاه مقاومت کردند، آنها به باشگاه حمله کرده و فعالیت آنها را به شدت محدود کردند. همچنین مربی مذکور تحت شدیدترین فشارها قرار گرفت تا با آنها همکاری کند.”
جمالی که از اخذ ویزا در آذربایجان نا امید شده واقامت مناسبی را هم نتوانسته در آذربایجان بدست بیاورد مجبور به رفتن به ترکیه می گردد .
تلاشهای ما برای پیدا کردن رد جمالی در ترکیه بسیار دشوار بود ، اما نهایتا توانستیم فردی به نام « ب . کمالی » را که یک تاجر ایرانی اهل ارومیه و از بستگان خانواده جمالی است را در استانبول بیابیم ، او بشدت ترسیده بود و از افشای نامش توسط جمالی در اعترافاتش بسیار بیمناک بود ، اما بهر صورت او اعلام کرد که در دی ماه سال ۱۳۸۸ با او در استانبول آشنا شده و یک ماه او را در منزلش میزبانی می نموده است .
هنگام ترور دکتر علیمحمدی مجید جمالی فشی در ترکیه بوده است
آنچه که از اظهارات « ب . کمالی » بر می آید دست کم تا پایان بهمن ماه۱۳۸۸ مجید جمالی در استانبول بوده است و این دقیقا یعنی زمانی که دکتر مسعود علی محمدی در تهران ترور شده است ! او البته سر نخ دیگری را به ما داده است و گواهی کرده که مجید با فردی بنام « محسن رادپور » دوست بوده است و دو بار به منزل ایشان نیز آمده است .
جمالی در اعترافات خود رادپور را اینگونه معرفی می نماید :
” در آنجا ( استانبول ) با فردی به نام رادپور آشنا شدم که ایشان پیشنهاد رفتن به کنسولگری را به من داده بودند و من هم به علت اینکه مشتاق بودم با هم به کنسولگری رفتیم و آنجا طبق یکسری تشریفاتی که انجام شد وارد اتاقی شدم ولی از هم جدا بودیم یکسری سوالات زیاد از من کردند طبق آن سوالات یکسری فرم ها به من دادند فرمهای مشخصات بود و چگونگی همکاری با آنها.البته کسی را نمی دیدم و از پشت میکروفون با هم صحبت می کردیم همانجا بود که به من گفتند فردا تنها بیایم بدون رادپور. البته در همان سفر حتماً تاکید داشتند که با رادپور و دوستان ایرانی ام تماس نداشته باشم یعنی در آن خانه ای که در آن زندگی می کردم به من گفتند که باید به هتل بروی و تمام هزینه هایش را هم دادند.”
صرف نظر از بقیه داستانهای ساخته شده در آن اعترافات « کمالی » تائید می کند که پس از دیدار دوم رادپور در منزل وی چند روز بعد جمالی از منزل او می رود و در هتلی در استانبول بنام « هتل آرمادا » اقامت می گزیند و او دیگر وی را ندیده است ، در پیگیری های ما از هتل آرمادا مشخص شده است که از نوزدهم تا بیست و هفتم فوریه۲۰۱۰ فردی بنام « مجید فیش» و ایرانی در آن هتل اقامت داشته است .
ما برای یافتن ردی از جمالی حتا به کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در آنکارا هم مراجعه کردیم که در اقدامی عجیب آنها به ما هیچ پاسخی ندادند یعنی نه تائید نمودند که اصولا چنین فردی به آنها مراجعه کرده است و نه تکذیب !
اما یک وکیل ایرانی الاصل که سالهاست در آنکارا به وکالت در امور مهاجرت اشتغال دارد که او نیز نخواست نامش بشود تائید نموده که :
” جمالی به وی مراجعه نموده و درخواست داشته تا او وکالت او را پذیرفته تا برای اخذ ویزای آمریکا یا یک کشور اروپایی اقدام نماید ، وکیل فوق به او می گوید چون به تازگی از سوی سفارت آمریکا ریجکت شده است باید مدتی صبر نماید و دوباره درخواست بدهد .( او تاریخ این دیدار را اواسط ماه مارس ذکر کرده است .”
دیگر هیچ رد وخبری از وی نتوانستیم در ترکیه بیابیم ! احتمالا مجید جمالی فشی که از همه راهها برای انتقال به یک کشور دیگر نا امید شده است به ایران بازگشته چرا که بر اساس قوانین موجود هر ایرانی می تواند تا سه ماه در خاک ترکیه اقامت داشته باشد و احتمالا او پس از اتمام مهلت قانونی اقامتش در ترکیه به ایران بازگشته است .
تناقضات جمالی در اعترافاتش
او در بخشی از اعترافاتش آنجا که می گوید به اسرائیل رفته است اشاره می کند :
” از فرودگاه پرواز کردیم به تل آویو وقتی رسیدیم به تل آویو طبق مهری که در پاسپورت خورده بود من یک اسرائیلی بودم . وارد فرودگاه تل آویو شدیم که البته آنجا مسئول مهر کردن پاسپورت ها به من گیر داد چون یک سوالی از من پرسید و من که عبری بلد نبودم مشکوک شد که همان آقای مسئول پشتیبان وارد عمل شد و کارتی را نشان داد پاسپورت من و بهرام را گرفت و از یک راه دیگری بود یعنی مسافرهای عادی از یک خرطوم رد می شدند ما را از خرطوم دیگری رد کردند…”
« شاچارکاتزمان » یکی از مشاوران وزارت امور خارجه اسرائیل است او در این باره بما گفته است که :
” منکر نفوذ و قدرت موساد نمی شوم اما بر اساس تجربه بیست و پنج ساله ام در وزارت خارجه هیچگاه ندیده ام که برای یک جاسوس و یا هر خارجی دیگری موساد اقدام به صدور پاسپورت اسرائیلی حتا برای انجام یک سفر یک روزه هم نماید ، اصولا اینکار یک جرم بزرگ و نابخشودنی است در اسرائیل !.”
جمالی در بخش دیگری آنجا که اظهار می دارد وارد پادگان آموزشی شده است اظهار می دارد :
“فردای آن روز گفتند که آموزش عملی شروع می شود فردای صبح آن روز بهرام آمد و ماشین کرایه بود از این دو کابینه ها ، ماشین کرایه ای تل آویو. رفتیم فروشگاه یکسری چیزها خرید آب و … از تل آویو خارج شدیم حدود نیم ساعت گذشت وارد یک پادگان شدیم.
از تل آویو خارج شدیم اتوبان تل آویو – اورشلیم در حدود نیم ساعت طول کشید تا رسیدیم به درب پادگان فکر کنم دقیقاً مجاورت اتوبان تل آویو – اورشلیم بود وارد پادگان شدیم و از یک پل روگذر وارد خود پادگان می شدیم حدود ۳ تا ۴ کیلومتر از کنار فنس ها می رفتیم دور تا دور پادگان را فنس کشیده بودند.”
صرفنظر از اینکه یک عزیمت نیم ساعته احتیاجی به خرید اغذیه و آب و …برای بین راه ندارد و اصولا برای رفتن به یک پادگان آموزشی و سری هیچگاه عوامل موساد از یک « خودروی کرایه و تاکسی » استفاده نمی کنند جزئیات مسیری که جمالی مدعی است از هرتزلیا تا مقر آموزشی موساد پیموده از جمله نکاتی است که متناقض می باشد و رسانه های اسرائیلی بسیاری با توجه به شناخت به منطقه اصولا وجود چنین منطقه و پایگاهی را رد نموده اند .
ما خود به دو مسیر تقریبی عنوان شده توسط جمالی فشی رفتیم اما تنها چیزی که در تمامی مسیر دیدیم مزرعه و باغ مرکبات و یک پمپ بنزین دیدیم ، برای اطمینان بیشتر به سراغ یم مقام نظامی اسرائیل رفتیم : « ایلیا چن » از مسئولان روابط عمومی وزارت دفاع اسرائیل به ما گفت:
” نه تنها در مسیر یاد شده توسط اظهارات این فرد ما چنین پادگانی نداریم بلکه اصولا در کل آن مسیر فقط یک پل هوایی وجود دارد که در مجاورت آن پل نیز یک مزرعه پرتغال و یک پارکینگ خودروهای فرسوده و قدیمی وجود دارد ، ایشان البته اضافه کردند که تناقضات دیگری نیز در حرفهای آن فرد وجود داشته است از جمله اینکه در فضای باز اقدام به آموزش تیراندازی نموده است این در حالی است که از سال ۲۰۰۵ تا کنون هیچ نهاد نظامی حق استفاده از سلاح در فضای باز را ندارد و تمامی میادین آموزشی تیراندازی برچیده شده و استفاده از سلاح برای آموزش در ارتش ، پلیس و حتی موساد فقط در سالنهای ایمن و سرپوشیده مختص تیراندازی امکان پذیر است ، نه طبق اظهارات آن فرد در انتهای آن پادگان خیالی که یک بیابانی بوده است ! “
از دیگر تناقضات گفته های جمالی درباره اقامتش در اسرائیل بسیار می توان گفت از جمله اینکه او می گوید :
“رفتیم به شهر هرتزلیا که در آنجا یک هتلی بود که کنار ساحل بود آنجا یک اتاق به من نشان دادند که اتاق سوئیت مانند بود که گفتند اینجا محل اقامت توست در حدود ۱۰۰۰ شگل بود.”
این در حالی است که بر اساس تحقیقات ما هزینه اقامت در یک هتل پنج ستاره که سوئیت هم داشته باشد و رو به دریا هم باشد در هرتزلیا اصولا ۱۰۰۰شگل نمی باشد و این نشانگر عدم آشنایی او و یا معلمان وی برای این اظهارات می باشد .
در بخش دیگری از اظهارات وی می بینیم که او می گوید :
“در جای خودکار جامدادی بود که از زیر پیچ می خورد و در آنجا جاسازی می شد شناسنامه بود ، کارت ملی ، کارت پایان خدمت و گواهینامه موتور به نام مهدی ولی عکس خودم روی آن بود عکس هایی که قبلاً از من گرفته بودند .”
این در حالی است که اگر موساد آنچنان توانایی دارد که موتورهای مجهز و بمب و خانه و انباری را در تهران در اختیار او بگذارد بی شک توانایی این راهم دارد که این مدارک را در تهران تحویل وی بدهد نه در اسرائیل که مطمئنا در حین ورود او به ایران به همراه داشتن این مدارک شناسایی جعلی خطری بسیار بزرگ برای وی در بازرسی های معمول فرودگاه را بهمراه خواهد داشت !
فاحش ترین تناقض گفتاری او آنجاست که درباره روز ترور سخن می گوید آنجا که می گوید :
“حدود ۴ صبح از خواب بیدار شدم یکبار دیگر لب تاپ را چک کردم که در صورت کنسل شدن به من اطلاع دهند چک کردم هیچ پیامی نبود گفتند اگر پیامی نبود طبق برنامه پیش بروم لباس راحت پوشیدم اما گرم که بتوانم راحت رانندگی کنم طبق شرایط امنیتی تلفن ها را در خانه گذاشتم از تاکسی استفاده کردم به پارک وی رسیدم از آنجا پیاده رفتم تا محمودیه انبار مورد نظر رفتم داخل انبار موتور را برداشتم کلاه کاسکت ، دستکش پوشیدم یکسری کارها باید داخل جعبه انجام می دادم انجام دادم مثلاً ۲ تا سوزن باید درمی آوردم سوزن ها را پرت می کردم ۲ تا خشاب بود که باید درمی آوردم و نگه می داشتم خشاب ها را تازمانیکه به من گفته بودند باید نگه می داشتم و آن دستکشی که با آن کار می کردم را گفتند که آن را پرت کنم سوزن ها را با دقت دربیاورم که نشکند و حتماً باید سالم دربیاید انجام دادم …”
سئوال اینجاست در روز ترور اگر او برای امنیت بیشتر و لو نرفتن طبق دستور « تلفن ها» را در منزل گذاشته و عازم محل ماموریت شده است پس با چی و چگونه در روز و لحظه ترور با مافوق خود صحبت کرده است ؟ چرا که در ابتدای شرح ماموریت آن روز می گوید تلفنها را در منزل گذاشتم و سپس ادامه می دهد :
” از خانه آمدم بیرون موتور را خاموش از پارکینگ درآوردم۵۰ متر خاموش رفتم بعد موتور را روشن کردم حرکت کردم طبق مسیر تا خیابان شریعتی انتهای خیابان صبا روبروی شرکت برق آن نقطه که رمز آن قهوه خانه بود اولین تماس را می گرفتم و می گفتم که آماده ام به آنجا رسیدم و تماس گرفتم تلفن ماهواره ای امن نیست و نباید پشت آن راحت صحبت کنم کدهایی را برای تلفن ماهواره ای گذاشته بودند.”
یکی دیگر از تناقضات حرفهای او این است که اعلام می کند :
“یک ماه بعد از اتمام ماموریت ترورم….. به صورت زمینی رفتم ارمنستان …”
در حالی که بنا بر قوانین موجود فی مابین جمهوری ارمنستان و جمهوری آذربایجان فردی که به آذربایجان سفر کرده باشد و مهر خروج و ورود به آن کشور را داشته باشد دست کم تا یک سال مجاز نمی باشد به کشور ارمنستان برود ، این در حالی است که او در تیرماه سال ۱۳۸۸ در باکو بوده است برای انجام مسابقات بین المللی آذربایجان و اصولا مجاز به رفتن به ارمنستان نبوده است .
جمالی برای اینکه درس عبرتی بشود برای دیگران همکاری با موساد و … از بد قولی آنها نیز در آخر گلایه می کند و اظهار می دارد که :
پاداشی که ۵۰ هزار دلار برای من در نظر گرفته بودند نصف آن را به من ندادند اصلاً نمی دانم چه شد خودشان برداشتند برای خودشان بهرام برد ، جونی برد نمی دانم؟…
اکنون اعترافات مجید جمالی فشی پخش شده است و کمتر کسی را می توانیم بیابیم که این اعترافات را باور داشته باشد ، چرا که آنچه که وی تعریف می کند بیشتر به فیلمهای هالیودی و جیمز باند شبیه است تا یک ماموریت واقعی انجام شده از نفوذ اطلاعاتی ایران به عمق موساد گرفته تا آموزش فشرده او و آن لبت تاپ افسانه ای با ویندوز قرمز رنگش !
او حالا در بازداشت است و ما باید در انتظار آن باشیم تا خبر سرنوشت اورا که بی شک اعدام است بشنویم اما هرچه که در این مورد بیشتر تحقیق می شود بیشتر و بیشتر تناقض می بینیم و نتیجه آنکه این ترور کار موساد باشد یا خود جمهوری اسلامی و هر سازمان و فرد و گروه دیگری اما یقینا کار مجید جمالی فشی نبوده است …