از ماهها پيش و از وقتي كه زمزمههاي جرأت دستدرازي حاكميت به موسوي و كروبي قوت گرفت، بسياري ميگفتند: «موسوي (كروبي) دستگير بشه، ايران قيامت ميشه». پس از ماهها خويشتنداري حاكميت از ترس چنين اتفاقي و بعد از زخمي كه از قدرتنمايي مردم در 25 بهمن خورده، همان يك ذره عقلانيت و حسابگري را هم كنار گذاشته و در واكنشي عصبي به سراغ اين دو رهبر جنبش رفته است. و ديگر مسجل شده كه حتا به حصر قرون وسطايي آنها ( بستن راه همه چيز حتا خورد و خوراك به روش يزيدي) هم قانع نشده، و هر دو را به همراه همسرانشان به مكانهايي نامعلوم و نظامي-امنيتي منتقل كرده است. برخلاف ادعاهاي طبق معمول كژدار و مريزانهي بعضي رسانههاي اصلاحطلب، مسئله اينجا نيست كه اين حصر و اين زندان بدون طي مراحل قضايي و به روشهاي غيرقانوني بوده است. مسئله اين است كه اصلاً حكومت اسلامي و كليت قواي زيرمجموعهاش ديگر مشروعيتي ندارند كه بخواهند به اتكاي آن هر گونه اقدامي آن هم عليه كساني انجام دهند كه مردم آنها را مستقيماً به عنوان نمايندگان مطالبات سياسي خويش انتخاب كردهاند.
اگر تا به حال تكتك مردم، در خيابان و يا نيمهشب در خانههايشان، آماج حمله و تعدي نيروي سركوبگر و نامشروع برآمده از كودتا بودهاند، حالا با تعرض به موسوي و كروبي به عنوان سخنگويان خواستههاي مردم، نفس ارادهي سياسي مردم است كه هدف سركوبگران غاصب قرار گرفته است. با اين كار آنها وقحيانه به مردم پيام ميدهند كه دشمنيشان با آنهايي كه به خيابان ميآيند، اين يا آن شكل اعتراض و نحوهي حضور سياسي مردم و يا به قول خودشان فعاليت خارج از چارچوبهاي «قانوني» نيست. بلكه دشمني راستين آنها با خود ارادهي مردم است. اين كه سركوبگران تجسم ارادهي سياسي مردم را نشانه رفتهاند بيش از هر چيز روشن ميكند كه كينه و خصومت اصليشان با دخالت ارادهي مردم در تعيين سرنوشت خودشان است. به همين خاطر به خيابان آمدن مردم در 10 اسفند حتا با حضور دليرانهي آنها طي يك سال و نيم گذشته فرقي اساسي دارد. اين بار حقوق افراد، گروهها و بلكه كل جنبش سبز نيست كه پايمال شده؛ حتا مسئله بر سر بازپسگيري رأي دزديده شده هم نيست. اين بار قضيه بر سر اين است كه حق سخن گفتن و سخنگو داشتن مردم را ميخواهند يك بار و براي هميشه از آنها بگيرند. عزم حكومت براي ساكت كردن و به بند كشيدن موسوي و كروبي همانا عزم او براي خفه كردن صداي مردم و حصر همهي آنها در زنداني به بزرگي كل ايران است. از اين جهت راهپيمايي فردا و ادامهي اعتراض تا آزادي اين دو براي جنبش مردم ايران حياتيست، حتا براي آنهايي كه اين دو را به عنوان رهبران بيبديل جنبش سبز قبول ندارند. مبارزه براي آزادي موسوي و كروبي، به آزاد كردن آنها به عنوان دو فرد از چنگال عمال كودتا محدود نميشود: راهپيمايي فردا بر سر حق سخن گفتن مردم است و حق سخنگو داشتن، حال اين سخنگو ميخواهد موسوي يا كروبي باشد و يا هر كس ديگري.
اين كه در خبرها آمده كه حصر و زنداني كردن موسوي و كروبي به دستور مستقيم بيت رهبري و بلكه خود خامنهاي بوده، نبايد جاي شكي بگذارد كه حتا براي خود كودتاگران هم رفتن به سراغ اين دو ابعادي بمراتب فراتر از گرفتن اين يا آن «سر فتنه» را دارد و با اين كار كل جنبش مردم را نشانه گرفتهاند تا جايي كه برايش نياز به دستور مستقيم و دسيسهچيني شخص ديكتاتور است.
خلاصه اين كه خواستهي ما مبني بر آزادي بيقيد و شرط موسوي و كروبي و سخن گفتن آزادانهي آنها با مردم، خواستهي مشخصي است كه تا برآورده شدن آن نميتوانيم و نبايد ميدان را در برابر دشمن خالي كنيم. اين خواسته در واقع خاكريزي استراتژيك است كه با گرفتن آن، در هم شكستن صفوف دشمن كودتاگر يكي پس از ديگري راحتتر ميسر خواهد شد.
امروز اسم موسوي نه تداعي كنندهي دههي شصت و يا «دوران طلايي امام راحل» كه اسم عام ارادهي مردم است. اسم موسوي و كروبي را فرياد نزدن به بهانهي انتقاد از آنها، در اين لحظهي خاص پشت كردن به مردم است: و در ميان مردم و حكومت بايد لاجرم يكي را برگزيد. منظور تعطيل كردن انتقاد از اين دو و يا گفتارهاي وابسته به آنها نيست. فردا اما روز ديگريست: فردا روز بازپسگيري حق مردم است در انتخاب آزادانهي نمايندگانشان و نشان دادن اين كه تنها منبع مشروعيت حاكميت و رهبري يا هر كس ديگر در سياست مردماند و لاغير. فردا روز آزاد كردن ارادهي مردم است از دست دژخيمان.