چند روزی است در اخبار غیررسمی شایع شده است که ظاهراً رشته گفتگوهایی با مدیریت جان بولتون مشاور امنیت ملی ایالاتمتحده آمریکا بر سر آشتی و یا ائتلاف مریم رجوی سرکرده سازمان مجاهدین خلق ایران با رضا پهلوی آخرین ولیعهد ایران و صاحبنظر سیاسی سیستم پادشاهی ایران صورت گرفته است و یا در حال پیگیری است. صرفنظر از تائید این خبر و بهتآور بودن آن از هر جنبه که به آن نگاه کنیم باورناپذیر و نشدنی است.
چرا ایرانیان از مجاهدین بیزارند؟
سالیان سال است مجاهدین خلق با جمهوری اسلامی تمامقد مخالف هستند؛ دهها ترور و بمبگذاری و همراهی با رژیم بعثی در هشت سال نبرد عراق با ایران و حتی حملات نظامی مؤید این دشمنی است اما حرف و دلیل دشمنی مجاهدین با رژیم ایران بر سر چیست؟
مجاهدین مدعی هستند آیتاللهها موجسوار و غاصبان این انقلاب هستند و آنها حاملان اصلی و صاحب این انقلاب هستند، انقلابی که طومار نظام سلطنتی ایران به پادشاهی محمدرضا پهلوی را در هم نوردیده پس در ماهیت این انقلاب و بایدی سرنگونی پهلوی هیچ شکی نداشته و تنها بر سر مسئله وارثان انقلاب بحث دارند، حال چگونه میشود سرنگونشده و سرنگون گر باهم بر سر یک میز بنشینند؟
مجاهدین خلق سالهاست در رویایای کودکانهای انتخابات برگزار کردهاند و نظام جمهوری را در کشور آرمانی خود برپا کردهاند و رئیسجمهور خود را (مریم رجوی) برگزیدهاند و در تمامی این سالها با هیچ نحله سیاسی دیگری کار ندارند و شرط اول هر گفتگو یا نزدیکی را ابتدا در بیعت با مسعود رجوی (رهبری که ظاهراً فوت کرده و سرنوشتش در هالهای از ابهام است) و سپس پذیرفتن ریاست جمهوری مریم رجوی میدانند.
مجاهدین خلق بهواسطه سالها فعالیت تروریستی و مخرابه در ایران و دست داشتن دردهها ترور و بمبگذاری و همچنین از همه مهمتر همراهی با صدام در تجاوز و جنگ نهتنها هیچ مقبولیتی در ایران ندارند بلکه ازجمله منفورترین گروههای سیاسی میباشند.
شورای ملی مقاومت
مجاهدین خلق در سالهای ابتدایی پس از خروج از ایران و عزیمت به فرانسه به پیشنهاد ابوالحسن بنیصدر اقدام به ایجاد شورای ملی مقاومت ایران نمود. این شورا در آن زمان یگانه نهاد جمعی مخالفان جمهوری اسلامی بود و از همه مخالفین جمهوری اسلامی و نحلههای فکری برای حضور در آن دعوت به عمل آورد.
متأسفانه ازآنجاکه مجاهدین خلق در ابراز مخالفت خود به شیوههای دموکراتیک علاقهمندی نداشتند و بیشتر در اجرای خواستههای خود مشی و منش مسلحانه را در نظر داشتند به جهت همکاری با دولت عراق که در آن زمان در جنگ با ایران بود سرانشان را به بغداد فرستادند.
ملاقات و تلاش برای همکاری بین مسعود رجوی رهبر وقت سازمان مجاهدین خلق با طارق عزیز نایبرئیس نخستوزیری عراق سرآغازی برای جدایی افراد و سازمانها از این مجموعه بود.
در نخستین گام ابوالحسن بنیصدر که در آن زمان با اکثریت آرا رئیسجمهور شورای مقاومت بود از این مجموعه جدا شد و رفتهرفته دیگر جریانهای اپوزیسیون نیز به علت خودرأی بودن و انحصارطلبی مجاهدین از آن شورا جدا شدند.
سازمانهایی همچون: جبهه دمکراتیک انقلابی زحمتکشان (جدایی در سال ۱۳۶۲)، حزب دمکرات کردستان ایران (جدایی در سال ۱۳۶۴)، شورای متحد چپ (جدایی در سال ۱۳۶۴)، حزب کار ایران (توفان) (جدایی در سال ۱۳۶۴)، جبهه دموکراتیک ملی ایران، جنبش زحمتکشان گیلان و مازندران، اتحادیه کمونیستهای ایران (سربداران) و سازمان چریکهای فدایی خلق.
بهغیراز احزاب و سازمانها افراد شناختهشده فعال سیاسی مخالف جمهوری اسلامی نیز در خلال سالهای ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۵ از این سازمان رفتهرفته جدا شدند، افرادی همچون؛ حسین باقرزاده، حسن ماسالی، بهمن نیرومند، منصور فرهنگ، پرویز دستمالچی، منوچهر هزارخانی، ناصر پاکدامن، احمد سلامتیان، علیاصغر حاج سید جوادی، مهدی خانبابا تهرانی، محمدرضا روحانی، کریم قصیم، هدایتالله متین دفتری و مسعود بنیصدر.
سازمان مجاهدین که باوجود شورای ملی مقاومت یک چهره دموکرات و موجه ای از خود ارائه داده بود باوجود خروج همه جریانهای سیاسی و افراد فعال از این شورا اما در یک دسیسه سیاسی همچنان شورای بی جریان سیاسی را زنده اعلام کرد و درحالیکه تنها اعضایش از آن زمان تابهحال فقط سازمان مجاهدین خلق است این شورا را یگانه نهاد مخالف جمهوری اسلامی میداند، در همین شورا بود که مریم رجوی بهعنوان رئیسجمهور ایران برگزیده شد و از آن زمان تابهحال وی خود را برگزیده مقاومت و ملت میخواند!
اصولاً اصلیترین وجه تشابه مجاهدین خلق با جمهوری اسلامی همین دروغگویی و سیاهبازیهای اوست!
چرا سلطنتطلبان مطرود هستند؟
رضا پهلوی و بالطبع جریان سلطنتطلبی در ایران هم اگرچه شاید همچون مجاهدین خلق منفور نباشند اما آنچنان محبوبیت هم ندارد. آنها بیشتر یا جدی گرفته نمیشوند و یا اصولاً محلی از وجود در ذهن ایرانیان ندارند و مطرود هستند، اصلیترین دلیل این روگردانی هم میتواند تجربه پیشین و سلطنت محمدرضا پهلوی و خودکامهایهای او و اطرافیانش و همچنین سرکوب بیرحمانه هر معترض و منتقد ایرانی در دستگاه ساواک باشد و هم اینکه خاندان پهلوی و بهطور مشخص فرزند او که اکنون این روزها پرچمدار جریان سلطنتطلبی است هیچگاه به آنچه ساواک و پدر او انجام دادند اشارهای نکرده، در نگاهی فراتر بخش اعظمی از ایرانیان آنچه امروزه نظام جمهوری اسلامی بر سر آنها میآورد را از چشم محمدرضا پهلوی میبینند!
شاید اگر آخرین شاه ایران ذرهای به خواستههای مردم توجه میکرد و آزادیهای اجتماعی و سیاسی و انسانی آنها را محترم میشمرد هرگز انقلابی در ایران صورت نمیگرفت.
احتمالاً آنچه شاخکهای اطلاعاتی آمریکا را حساس کرده باشد اعتراضات سرتاسری دیماه سال گذشته در ایران است که بخشهای بسیاری از ایرانیان شعار: «رضاشاه روحت شاد» سر دادهاند. اما واقعیت اینجاست ریشه و علل این شعار را باید نه در حب شاه که در بغض از جمهوری اسلامی دانست.
البته پرواضح است که هم جریان سلطنتطلبی و هم حتی مجاهدین خلق «باید» این اقبال را داشته باشند که در فردای ایران در رفراندومی آزاد شرکت کنند و بر روی باسکول قرار بگیرند و موردنقد و انتخاب ایرانیان واقع شوند.
اگرچه سلطنتطلبان همچون مجاهدین خلق در راستای مبارزه با رژی جمهوری اسلامی هیچگاه نه دست به اسلحه بردند و نه پایگاه و اردو تشکیل دادند اما در راستای مبارزات سیاسیشان آنها نیز بارها و بارها دست به تشکیل ائتلافها و اتحادها و شوراها زدند.
شورای ملی ایران
در آخرین نمونه تلاش برای تعمیم دادن سلطنت به ایران شورای ملی ایران برای انتخابات آزاد راهاندازی شده است
این شورا آنطور که خود میگوید یکنهاد سیاسی است که با ائتلاف سازمانها، گروهها و شخصیتها و فعالین مدنی، سیاسی و… ایرانی، در ابتدا برای سرنگونی جمهوری اسلامی و برگزاری انتخاباتی آزاد برای رسیدن به دموکراسی در ایران تلاش میکنند و برای ایجاد یک آلترناتیو سکولار دموکراتیک و آیندهای مبتنی بر موازین اعلامیه جهانی حقوق بشر تأکیددارند.
رضا پهلوی در مجمع مؤسس این شورا ابتدا بهعنوان سخنگو و مدتی بعد و به درخواست اعضای این شورا ایشان، ریاست این شورا را برعهدهگرفته .
با نگاهی به بخشی از جریانها و سازمانهایی که عضو این شورا شدهاند میشود فهمید در عمل فقط جریان سلطنتطلبان هستند که در این شورا شرکت کرده اینجاست که مفهوم ائتلاف و شورا و سازمانهای مخالف جمهوری اسلامی طنز میشود:
حزب مشروطه ایران، حزب پان ایرانیست، سازمان مشروطه خواهان ایران خط مقدم، پشتیبانان راه شاهزاده رضا پهلوی، انجمن پادشاهی ایران و …
آنچه مجاهدین خلق در شورای ملی مقاومت انجام دادند دقیقاً موبهمو سلطنتطلبان در شورای ملی ایران انجام دادند و همین انحصارطلبی و خودکامگی بود که در عمل مرگ این شورا را باعث شد و امروزه دیگر از این شورا فقط یک وبسایت اینترنتی مانده است و تمام.
انحصارطلبی و عدم تحمل آرای دیگران از دیگر مشترکات جمهوری اسلامی و مجاهدین خلق و سلطنتطلبان و اصولاً هر نوع جریان دیکتاتوری است.
بهغیراز شورای ملی ایران که آخرین نمایش هویت سلطنتطلبان بوده است درگذشته نیز جنبش همبستگی ملی ایران (هما) و دهها شورا و ائتلاف دیگر تشکیلشده است که همگی پس از چند ماه تعطیلی آنها اعلامشده و یا خودبهخود رنگباخته است، چراکه اصلیترین دلیل تشکیل آنها معرفی سلطنت بهعنوان تنها برگ برنده آینده ایران واصلیترین دلیل برای ناکارآمدی و فروپاشی آنها هم تکروی و عدم تمایل عامه اپوزیسیون به زیر پرچم رفتن آنهاست.
همین نمایشهای صوری است که باعث شده نهتنها ایرانیان بیشازپیش جریان سلطنتطلبی را جدی نگیرند بلکه آنها فقط خاطرهای تلخ بدانند که درگذشتهای دور بر سرزمین ایران دیکتاتوری را قبض و بسط میداده.
مردم ایران شاید نه بهاندازه مجاهدین خلق اما از سلطنتطلبان نیز بیزارند، رضا پهلوی بهواقع اگر به اصول مبارزه با جمهوری اسلامی و همچنین مردم ایران وفادار بود در طی این ۴۰ سال میتوانست با گردآوری تمام مخالفین جمهوری اسلامی – نهفقط گروههای سلطنتطلب- و از طریق مذاکره با قدرتهای جهانی راه را برای سرنگونی جمهوری اسلامی تسهیل کند. اما او فقط به سلطنت میاندیشد و بس نه به ایرانی آزاد در آینده و همین است که خشم ملت ایران را برمیانگیزد و از او دوری میکنند.
برای اطلاعات بیشتر می توانید صفحه تلگرامی ما را عضو شوید
مشابهتهای فراوان آیتاللهها و مجاهدین
به پیشانینوشت این یادداشت بازگردیم و ترکیب مجاهدین خلق و رضا پهلوی را نگاه کنیم، هرچند بازهم میگویم که این ائتلاف ناشدنی است اما برفرض وقوع بیشک بازنده این ماهعسل رضا پهلوی خواهد بود، او در تمامی این سالها ورای داشتن پایگاه مردمی یا نداشتن آن شخصیتی سکولار و دموکرات از خود ارائه داده است، شخصیتی که میتواند با این اتحاد بهیکباره فروبریزد.
مجاهدین خلق اگرچه یکی از جدیترین مخالفان جمهوری اسلامی هستند اما هم در ظاهر و هم در باطن و عمل تشابهات بسیاری با دشمن ذاتی خود یعنی آیتاللههای تهران دارند، شیوههای فرقهگرایانه آنها و طریقه ذوب شدن در رهبری و استحاله فکری آنها اصلیترین وجه تشابه آنهاست! زندانهای انفرادی برای شکنجههای سفید و روحی و روانی و جسمی مخالفان و حتی منتقدان داخلیشان در مرکزیت این سازمان (پادگان اشرف) در زمان حضورشان در عراق، تسویهحسابهای داخلی و قرائت خشن از دیدگاه اسلامی و سرکوب فکری و ایزوله هوادارانشان دیگر مشابهتهای آنان با نظام امنیتی جمهوری اسلامی دیگر مشابهاتی است که باعث رویگردانی ایرانیان ناراضی از آنان است.
نحلههای فکری مجاهدین نیز تشابهاتی با جمهوری اسلامی دارند، آنان در طی برقراری جمهوری اسلامی به ایجاد اردو و برقراری پایگاههای نظامی و سیاسی برای تجمیع هوادارانشان روی آورده اند تا اینگونه موردسنجش قرار گیرند اما «انحصارطلبی» و عدم برقراری رابطه با دیگر مخالفان جمهوری اسلامی زنگ خطری است که باعث دوری بسیاری از مخالفان جمهوری اسلامی از آنان شده است.
بنبست «جمهوری اسلامی» اگرچه با آخرین اعتراضات مردم در دیماه سال گذشته برای همگان مشخصشده است ولی نباید این بیاعتمادی و سرخوردگی مردم را اینگونه باید تعبیر کرد که آنها از هرچه بهجز جمهوری اسلامی استقبال میکنند و احتمال رو آوردنشان به مجاهدین خلق و یا سلطنتطلبان نیز هست.
اعتراضات سرتاسری دیماه و همچنین مجموعه اعتراضات پسازآن همچون دختران خیابان انقلاب و یا اعتراضات کارگران و معلمان و … نه حرکت است، نه نهضت، نه انقلاب، هیچکدام از اینها نبود و نیست.
این تعابیر معانی و پیامدهایی دارند که بر واقعه دیماه ۱۳۹۶ منطبق نیست، پدیده دیماه یک تصمیم سرتاسری بود، اهمیت آن روشن است، هیچچیز جز یک تصمیم سیاسی نبود.
در دیماه ۱۳۹۶ اما با شعارهای پهلوی پهلوی خبر از رویکردی جدید در میان مردم می دهد ، هنوز مشخص نیست این اقبال و علاقه ای زود گذر است یا که ریشه خواهد داشت.
البته پرواضح است که هم جریان سلطنتطلبی و هم حتی مجاهدین خلق «باید» این اقبال را داشته باشند که در فردای ایران در رفراندومی آزاد شرکت کنند و بر روی باسکول قرار بگیرند و موردنقد و انتخاب ایرانیان واقع شوند.
درواقع تا پیش از برگزاری رفراندوم هرگونه پیشداوری در مورد آینده ایران و نظام سیاسیاش چه توسط جریانات سیاسی مخالف جمهوری اسلامی در خارج از کشور و چه توسط دولتها و کشورهای دیگر نهتنها محکوم است که قطع بهیقین مورد مخالفت آحاد ملت ایران قرار خواهد گرفت.