هاله سحابی در مراسم خاکسپاری پدرش به طرز وحشیانه ای با ضربات مشت و لگد لباس شخصی های نظام به قتل رسید ، قاتلان به همین هم اکتفا نکردند و جسد پدر را به زور به خاک سپردند وجسد دختر را هم از منزلش دزدیدند !
اینگونه اخبار البته بی سابقه نیست شاید سه دهه است که این شیوه جمهوری اسلامی است ، می کشد و در تلاش است که بی سرو صدا هم دفن نماید .
مثلا هنوز بیش از یکسال است که خانواده فرزاد کمانگر نمی دانند پیکر فرزندشان که اعدام شده است کجا دفن است و آیا اصلا هنوز دفن شده است یا خیر ؟
در دو سال گذشته کم نبودند خانواده هایی که حتی فرصت نیافتند در لحظات آخر با پیکر عزیزانشان وداع نمایند و این جسد دزدی و دفن عجولانه فقط مختص کسانی نیست که در حوادث سیاسی همچون صانع ژاله کشته شده اند ، همین هفته گذشته بود که «ناصر حجازی» اسطوره فوتبال ایران درگذشت و نیروهای امنیتی از ترس تجمع مردم کنترل مراسم خاکسپاری او را بدست گرفتند و در حالی که هنوز بستگان و خانواده وی به محل دفن نرسیده بودند او را به خاک سپردند!.
تلاش نیروهای امنیتی برای ربودن اجساد و به خاک سپاری عجولانه آنان به زعم آنان تلاشی است برای ختم ماجرا و پایان یک پرونده ! چرا که آنان نیز به خوبی به این نکته پی برده اند که خاک سرد است و با به خاک سپردن آنها خاطره وحشی گری هایشان نیز به سرعت از ذهن بسیاری پاک می شود !
یکی از تلخهای روزگار ما همین چندماه پیش بود که عطا الله مهاجرانی از پاک بودن زندگی علی خامنه ای سخن گفت و بیان کرد در زندگی او نه تنها هیچ نقطه سیاه بلکه خاکستری هم پیدا نمی شود !
هفته های گذشته هم محمد خاتمی پیشنهادی داد که جنبش سبز و خامنه ای با هم آشتی کنند و یکدیگر را ببخشند و فراموش کنند همه اتفاقها را ! .
این تلخی ها همه دال بر این است که «جنبش اصلاح طلبی ایران » هنوز به اصلاحات در چارچوب «جمهوری اسلامی ایران» اعتقاد دارد وبه تلاش خود برای حفظ و ترسیم تصویری عقلانی و رحمانی از جمهوری اسلامی ادامه می دهد .
این تلاش درحالی است که در میانه خود «اصلاح طلبان دوم خردادی» هم اکنون هیچ اتفاق نظری وجود ندارد ، ورای بسیار دیگر از آنها همچون سحر خیز و نبوی و تاج زاده و … که هنوز در محاق بند و زندان هستند ، جماعتی از ایشان همچون مهاجرانی و خاتمی هنوز از نفس نیفتاده اند و مدام به آشتی و وفاق بین خامنه ای و منتقدان و مخالفان می اندیشند و بسیار دیگرشان هم همچون عباس عبدی مهر سکوت و کناره گیری بر لب دوخته اند و بسیار دیگرشان نیز همچون علوی تبار اصلاح طلبی در این سیستم را بر شاخه نشستن و بن شاخه بریدن می دانند و این نظام را:« سیستمی فاشیستی و خشن» می خوانند .
اکنون این ملت هستند که در گرانیگاهی تاریخی ایستاده اند تا انتخاب کنند ، انتخاب پوزش خواهی و دوستی با خامنه ای تا که شاید چند صباح دیگر اقبال یابند چند نماینده ای را به مجلس بفرستند و اقلیتی در مجلس دست و پا کنند و یا بلکل این نظام را فاشیست بخوانند که در آن صورت باید بدانند فاشیسم با کسی مراوده نمی کند.
احتمالا اما ملت انتخاب خود را کرده است و واکنش منفی آنها به پیشنهاد محمد خاتمی و پیشتر اظهار نظر مهاجرانی دلیلی بر این است که «جنبش سبز ایران» از اصلاحات و اصلاح طلبی عبور کرده و اصل نظام را نشانه گرفته است .
بیانیه امیدوار کننده شورای سبز امید برای تظاهرات بیست و دو خرداد گرچه بیانیه ای نه از جنس بیانیه های مهندس موسوی بلکه بسیار رقیق تر از آن است اما با همه اوصاف و احوالش به یک نکته پافشاری می کند که « به خیابانها بیائیم و فراموش نکنیم».
مرگ هاله سحابی به زیر مشت و لگد لباس شخصی ها در حالی که کمی آنطرف تر پیکر بی جان عزت الله سحابی بروی دوش مردم بوده است اتمام حجتی است با همه آنها که هنوز دل در گرو دوستی و مماشات با این سیستم دارند .
بی شک پس از همه این وقایع دهشتبار و خونین دوساله اخیر نمی توان باور کرد که هنوز آنانی که دم از فراموشی و دوستی و همراهی با این نظام تابن دندان مسلح به خشونت و سرکوب می زنند هنوز دوست و همراه این جنبش اعتراضی هستند، اکنون دیگر وظیفه هر انسان آزاده و آزادیخواه است که در برابر وسوسه فراموشی بایستد و به افق پیش رو چشم بدوزد و تلاش کند تا یک روز خوب برای کشورش به ارمغان آورد
روزی که آمدنی است…